رابرت اوپنهایمر می تواند مهم ترین فیزیکدانی باشد که تاکنون زندگی کرده است. او هرگز برنده جایزه نوبل نشد، اما جهان را بیش از اکثر برندگان جایزه نوبل تغییر داد. تحت رهبری او، بهترین فیزیکدانان قرن بیستم، بمب اتمی را ساختند که مسیر تاریخ را برای همیشه تغییر داد.
او بر هر جنگی که از پایان جنگ جهانی دوم برپا شده و هر صلحی که برقرار شده است، تأثیر گذاشته است. او همچنین راهی برای بشریت ایجاد کرد تا خود را نابود کند.
اوپنهایمر در یک مصاحبه تلویزیونی در سال 1965، سالها بعد از اینکه ساخته ی او پایان جنگ جهانی دوم را رقم زد:
«من یک خط از کتاب مقدس هندو، بهاگاواد-گیتا را به یاد آوردم. ویشنو در تلاش است تا شاهزاده را متقاعد کند که باید وظیفه خود را انجام دهد و تحت تاثیر قرار دادن او شکل چند دستی خود را به خود می گیرد و می گوید، اکنون، من به مرگ تبدیل شده ام، ویرانگر دنیاها.»
زندگینامه:
اوپنهایمر که در 22 آوریل 1904 در شهر نیویورک در میان مهاجران یهودی آلمانی متولد شد، از دوران کودکی توانایی فکری خود را نشان داد. شیفتگی اولیه او به مواد معدنی حتی باعث شد در سن 12 سالگی در کلوپ کانی شناسی نیویورک سخنرانی کند.
پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه هاروارد در رشته شیمی، اوپنهایمر متوجه شد که اشتیاق واقعی او در فیزیک نهفته است. او کار فارغ التحصیلی را در آزمایشگاه کاوندیش در کمبریج (Cavendish Laboratory in Cambridge, England)، انگلستان، زیر نظر جی جی تامسون، برنده جایزه نوبل که الکترون را کشف کرد، دنبال کرد.
با این حال، مسیر اوپنهایمر یک چرخش غیرمنتظره پیدا کرد. در طول روزهای تحقیق، او به فیزیک نظری پرداخت و به آلمان سفر کرد تا زیر نظر ماکس بورن در دانشگاه گوتینگن (University of Göttingen) تحصیل کند.
وقتی جی رابرت اوپنهایمر 21 ساله بود، سیبی پر از مواد شیمیایی سمی را روی میز معلم فیزیک خود گذاشت. استاد راهنما، پاتریک بلکت، یک متخصص تجربی بود و او رابرت را مجبور کرده بود تا کارهای آزمایشی بیشتری را انجام دهد که فکر می کرد رابرت در آن خیلی خوب نیست. اوپنهایمر قبلاً روزهای خود را در گوشه ای از آزمایشگاه زیرزمین جی جی تامپسون می گذراند و سعی می کرد لایه های نازکی از بریلیم بسازد که برای مطالعه الکترون ها استفاده می شد. اما اوپنهایمر دست و پا چلفتی بود و در این کار خوب نبود. او به زودی از وظایف خود در آزمایشگاه اجتناب می کرد، وقت خود را صرف گوش دادن به سخنرانی ها و خواندن مجلات فیزیک می کرد. سال 1925 بود و اوپنهایمر 21 ساله مجذوب رشته جدید مکانیک کوانتومی شد. اوپنهایمر با وجود اینکه توسط فیزیکدانان برجسته ای مانند رادرفورد و چادویک احاطه شده بود، عمیقاً ناراضی بود. او نوشت: ٰ«من روزهای بسیار بدی را سپری می کنم. کار آزمایشگاهی وحشتناک خسته کننده است، و من در آن آنقدر بد هستم که نمی توان احساس کرد که دارم چیزی یاد می گیرم.» در این حالت بود که رابرت سعی کرد بلکت، معلم فیزیک خود را، مسموم کند. جزئیات در تاریخ گم شده است. گزارش های متناقضی وجود دارد که آیا اوپنهایمر از سیانید یا چیزی که در آزمایشگاه پیدا کرده بود استفاده می کرد و قصد بیمار کردن بلکت را داشت. این داستان غیر قابل باور به نظر می رسد، اما خود اوپنهایمر آن را تایید کرد. خوشبختانه بلکت سیب را نخورد، اما تلاش برای مسمومیت برای مقامات دانشگاه کمبریج شناخته شد. والدین رابرت در آن زمان با پسرشان از ایالات متحده ملاقات می کردند و جولیوس اوپنهایمر(پدرش) با موفقیت با کمبریج لابی کرد تا اتهامات جنایی را مطرح نکند. با توجه به ثروت خانواده، رابرت حتی از کمبریج اخراج نشد به شرطی که جلسات مشاوره دوره ای با یک روانپزشک در لندن داشته باشد. در تابستان 1926، رابرت به دانشگاه گوتینگن سفر کرد. رئیس دپارتمان ماکس بورن بود که فقط دو سال قبل اصطلاح «مکانیک کوانتومی» را ابداع کرده بود. طبق گزارش ها، بورن یک معلم متفکر و ملایم بود و کارهای ورنر هایزنبرگ، ولفگانگ پائولی، انریکو فرمی و یوجین ویگنر را پرورش داده بود، که اساساً در مکانیک کوانتومی افراد برجسته ای هستند. کلاسی که اوپنهایمر در آن حضور داشت نیز فوق العاده بود، همراه با افراد برجسته ای از جمله پل دیراک و جان فون نویمان، جایی که فرهنگ آکادمیک در کمبریج بر فیزیک تجربی متمرکز بود. گوتینگن تماماً در مورد فیزیک نظری بود و اوپنهایمر تحت نظر ماکس بورن پیشرفت کرد. سلامت روانی او بهبود یافت و جامعه ای از مردم پیدا کرد که به اندازه او به فیزیک علاقه داشتند. رابرت در حال پیشرفت بود و استعدادش در حال شناسایی بود.
بورن بعداً نوشت: «او مردی با استعداد بود و به گونه ای از برتری خود آگاه بود که شرم آور بود و باعث دردسر می شد.» هنگامی که اوپنهایمر 23 ساله بود، با مدرک دکترای خود در رشته فیزیک فارغ التحصیل شد.
او پایان نامه خود را به زبان آلمانی در مورد نظریه کوانتومی طیف های پیوسته نوشت. در مجموع، در دو سالی که در گوتینگن بود، بیش از دوازده مقاله منتشر کرد. بسیاری از آنها کار ورنر هایزنبرگ را که فقط سه سال از اوپنهایمر بزرگتر بود، گسترش دادند. این دو سرانجام در سال 1927 ملاقات کردند، همان سالی که هایزنبرگ مقاله پیشگامانه خود را در مورد اصل عدم قطعیت کوانتومی منتشر کرد.
به هر حال، این زوج (اوپنهایمر و هایزنبرگ) به خوبی با هم کنار آمدند. هیچ راهی وجود نداشت که بدانیم فقط 15 سال بعد، آنها رقبای مرگباری خواهند بود که در تلاش برای ساختن اولین بمب هسته ای هستند. اوپنهایمر برای ایالات متحده و هایزنبرگ برای آلمان نازی. در آن زمان تصور می شد که دریافت مقادیر قابل توجهی انرژی از اتم های رادیواکتیو غیرممکن است. از زمان کشف رادیواکتیویته توسط هانری بکرل، ماری کوری و پیر کوری در اواخر دهه 1890، مشخص شد که رادیواکتیویته یک فرآیند غیرفعال است. اتم های ناپایدار فقط در زمان های تصادفی و غیرقابل پیش بینی تجزیه می شوند و مطمئناً هیچ راهی برای کنترل آن وجود نداشت. اما بعدها با تلاش های اوپنهایمر و دانشمندانی که زیر نظر او مشغول به کشف راهی برای ساختن بمب اتم بودند، خلاف این باور ثابت شد.
جی رابرت اوپنهایمر، که اغلب به عنوان “پدر بمب اتمی” شناخته می شود، پروژه منهتن را رهبری کرد و بر توسعه اولین بمب اتمی جهان نظارت داشت. استقرار این بمب در هیروشیما و ناکازاکی در نهایت به پایان جنگ جهانی دوم منجر شد.
چگونه اوپنهایمر جهان را تغییر داد
با شروع جنگ جهانی دوم و درگیر شدن ایالات متحده، اوپنهایمر به عنوان مدیر آزمایشگاه لوس آلاموس در نیومکزیکو منصوب شد. این آغاز پروژه منهتن، یک آزمایش فوق سری ارتش ایالات متحده با هدف توسعه یک بمب اتمی، بود.
با این حال، این پروژه بسیار پیچیده تر از این حرف ها بود. در سال 1939، آلبرت انیشتین و دیگر فیزیکدانان برجسته به دولت ایالات متحده در مورد امکان ساخت بمب اتمی هشدار دادند. اوپنهایمر تیمی از دانشمندان، مهندسان و تکنسین ها را برای همکاری در جنبه های مختلف طراحی و توسعه بمب جمع آوری کرد.
اوپنهایمر بر تلاشهای تحقیق و توسعه برای تولید اورانیوم و پلوتونیوم غنیشده کافی، و همچنین ابداع روشهایی برای جداسازی ایزوتوپ ها و ایجاد یک واکنش زنجیره ای پایدار نظارت داشت، که همه گام های حیاتی در جهت مهار قدرت عظیم شکافت هسته ای هستند.
لوس آلاموس، نیومکزیکو، به مرکز تحقیق و توسعه اولیه تبدیل شد، با اوک ریج، تنسی، با تمرکز بر غنی سازی اورانیوم و هانفورد، واشنگتن، که به تولید پلوتونیوم اختصاص داشت. اوج تلاش های اوپنهایمر در جولای 1945 رخ داد، زمانی که اولین بمب اتمی با نام رمز “ترینیتی” در صحرای نیومکزیکو با موفقیت منفجر شد.
این آزمایش قابلیت دوام بمب را تایید کرد و نقطه عطف قابل توجهی در تاریخ بشریت رقم زد.
چرا به فیلمی درباره اوپنهایمر نیاز داریم؟
کریستوفر نولان که به خاطر فیلم هایش در زمینه های فضا، زمان و جهان های رویایی مورد تحسین قرار گرفته، فیلم جدید خود با نام «اپنهایمر» را با کیلین مورفی در نقش پدر بمب اتمی منتشر کرده است. فیلم در زمانی میآید که تنشهای هسته ای در سرتاسر جهان بالا گرفته است.
نوآوری های اوپنهایمر برای همیشه جهان را تغییر داد و منجر به مسابقه ای در توسعه سلاح های هسته ای و زرادخانه ای قدرتمندتر از همیشه شد. اوپنهایمر در یکی از مهمترین اقدامات علمی و نظامی قرن بیستم نقش محوری ایفا کرد و برای به تصویر کشیدن و حفظ اهمیت تاریخی او که فراتر از قرن بیستم است، نیاز به یک فیلم بود.
فیلمی در مورد زندگی و کار اوپنهایمر نه تنها اهمیت تاریخی او را حفظ می کند و انتقال میدهد، بلکه به مسائل اخلاقی پیرامون دانش علمی مسئولانه و پیامدهای پیشرفت های فن آوری قرن بیست و یکم نیز می پردازد.
فراتر از اهمیت تاریخی، چنین فیلمی می تواند ذهن های جوان را برای پیگیری رشته های STEM (علم، فناوری، مهندسی و ریاضیات) ترغیب کند.
داستان اوپنهایمر به عنوان شاهدی بر تأثیر عمیقی است که کنجکاوی علمی و فداکاری می تواند در شکل دادن به سیر تاریخ بشر داشته باشد.
دیدگاهتان را بنویسید